خدای اطلسی ها

یارب دل پاک و جان آگاهم ده

خدای اطلسی ها

یارب دل پاک و جان آگاهم ده

دلسوزان نظام ..از چه چیز می هراسند ؟



جدیدترین نوشته وحید یامین پور در وبلاگ شخصی اش :

*** حرفهایی که شاید نباید می گفتم *** 


دلسوزان نظام(!) از چه چیز می هراسند؟!



از همان آغاز برنامه «دیروز، امروز، فردا» دو جبهه ی در دو سوی برنامه شکل گرفتند. در سویی تحسین ها و تشویق های غرور انگیزی بود که روح طراوت و سرزندگی را در ما می دمید و افق های آینده را برایمان شعف انگیزتر از پیش می نمود و در سوی دیگر انبوهی از یادداشت ها و اظهارنظر های تند و آمیخته با عصبانیت عده ای که نشان از یک هراس و دلهره ی عمیق داشت. در سویی عموم مردم و علی الخصوص جوانان و دانشجویان پرشور انقلابی و در جبهه ی مقابل بسیاری از به اصطلاح «خواص» و «نخبگان» علی الخصوص از نوع مردود و مشروط شده شان!

«دیروز، امروز، فردا» برای تیم تهیه، برنامه ای متفاوت و خارق العاده نبود. همه ی ما مثل همیشه کار می کردیم با یک تفاوت آنهم اینکه میدانستیم این بار نمی خواهم انقلاب و امام را از زبان کسانی روایت کنم که سال هاست هیچ نشانی از آرمان های روحیه بخش انقلابی ندارند. با خود و رفقا قرار گذاشتیم که اینبار تا آنجا که بتوانیم فرزندان حقیقی روح الله (ره) را به صحنه بیاوریم. همان ها که هنوز چرب و شیرین عافیت بی رمقشان نکرده و کلامشان تیری است که از صدر انقلاب بر سینه ی فتنه زده ی دوران امروزمان می نشیند.

سال ها بود که می دیدم خاطرات تکراری و کلام بی روح عده ای از به اصطلاح «خواص» و«نخبگان» هیچ اتفاق مبارکی را در قلب پراز هیجان و روح آرمان طلب جوانان مان رقم نمی زند. چرا باید قسم می خوردیم که تا ابد خمینی کبیر در انحصار سیاسی عده ای بماند؛ بسیاری از اینان سال ها بود در اغلب بزنگاه های انقلاب مردود شده بودند و تنها و تنها به عالیجنابان چشم پُرکُن(نومانکلاتورا) و دور از مردم بدل شده بودند؛ یا دیگرانی که از تمام خروش انقلابی شان فقط چمدان های دیپلمات پر از ملاحظه ی سیاسی باقی مانده بود. چرا باید در بهمنی که می توانست به مراسم تدفین فتنه گران بدل شود، انقلاب را از زبان اینان روایت می کردیم. کدام نشان از حضرت روح الله(ره) بر شانه ی اینان باقی بود که اگر بود تا به این اندازه مخاطب نهیب های پیاپی خورشید امروز انقلاب قرار نمی گرفتند که بصیرت ندارید و منحرف شده اید.

هراس و دلهره ی جبهه ی دوم به آنجا کشید که زبان به شماتت و توهین گشودند که این «جوانان بی مایه» و «تازه به دوران رسیده» که هیچ سابقه ی انقلابی ندارند را چرا آورده اید؟! چرا از چهره های «باسابقه» و «وزین» و «شناخته شده» استفاده نمی کنید؟! و البته پشت این سوال این دلهره نهفته بود که «چرا انحصار تولید و توزیع خاطرات امام و انقلاب را از دست ما درآوردید؟!».



خانمی از شمال تهران با برنامه تماس گرفته بود و گفته بود من از هرچه «آخوند» و «ریشو» بود متنفر بودم تا اینکه دیشب بطور اتفاقی حرف های بی سابقه ی آن سردار بسیجی (سعید قاسمی) را شنیدم. گفته بود من نمی دانستم که انقلاب چنین انسان هایی هم تولید کرده است! نمی دانستم وقتی می گویند بسیجی مخلص یعنی چه؟! و با هیجان سخنان مفصلش را با این اعتراف به پایان برده بود که نگاهم به امام و حقیقت انقلاب از دیشب به اینسو مطابق آنچیزی است که از چهره و بیان آن سردار شنیدم.



یک هفته است که برنامه به اتمام رسیده است. حضور بی سابقه ی دست کم 50 میلیون ایرانی چشم بدخواهان را از حدقه در آورد؛ طعم شیرین اش بهترین هدیه برای مان بود... و خِتامُه مِسک

اما سایت ها و روزنامه های جبهه ی دوم هنوز از شماتت و توهین به این برنامه و مهمانان اش نایستاده اند! گویا این اتفاق اثری عمیق تر از حدّ تصورمان داشته است. از رهبرم آموختم که بگویم «این اتفاق هیچ ربطی به محاسبات و خواست ما ندارد؛ همه اش اراده ی خداست». 



http://kistiema.blogfa.com/

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد