مجری: از آشنایی تان بگویید.

مهندس: چنانچه از منابع موثق شنیده ام من اولین بار ایشان را در مسجد محل دیدم؛ 

قبل از انقلاب.

مجری: کدام مسجد؟

خانم مهندس: مسجد ضرار.

مهندس: خانم من آن زمان، چیز بود؛ یعنی کمونیست بود و اصلا حجاب نداشت.

 من هم چون خودم در خط نفاق بودم از التقاط ایشان خوشم آمد. 

خانم مهندس: منافق چو منافق ببیند، خوشش آید. البته من قرآن پژوهی هم می کردم.

مهندس: ایشان مفسر قرآن هایی بود که خوارج خداجو بالای نیزه برده بودند.

 یک روز خانم به من گفت: پدرم می خواهد تو را ببیند. گفتم؛ من اسیر این صحنه آرایی

 خطرناک نمی شوم!

مجری: مهریه تان چی بود؟

خانم مهندس: توهم!

مجری: در خانواده شما ظاهرا "زن سالاری" است و از قرار حرف اول و آخر را خانم 

مهندس می زند.

مهندس: در خانه ما "چیز سالاری" است!

مجری: معمولا خانم مهندس چه غذایی جلوی مهندس می گذارند؟

خانم مهندس: "چیز برگر"!

مهندس: من در جوانی مبدع سبک خاصی در نقاشی بودم.

خانم مهندس: مهندس از همان بچه گی "چیز مدرنیست" بود.

مجری: بیشتر توضیح می دهید؟

خانم مهندس: ایشان قوطی رنگ را خوب هم می زد و بعد درش را باز می کرد و

 می ریخت روی بوم! حالا شما سر در بیار منظور مهندس از این نقاشی چی بوده؟!

مجری: اتفاقا خانم من گیر داده برای عید خانه را نقاشی کنیم؛ متری چند حساب می کنی؟

مهندس: خیال کردی من "عمله بنا" هستم؟ من نقاشم.

مجری: شما نقاشی؟ 

مهندس: بله.

مجری: نقاشی ام می کشی؟

خانم مهندس: نه پس صافکاری می کنه!

مجری: ظاهرا شما هم شاعری؟

خانم مهندس: بله خب.

مجری: شما شاعری، شعرم می گی؟

مهندس: شعر بیشتر من می گم!!

مجری: گلایه ای در طول زندگی از ایشان ندارید؟

خانم مهندس: مهندس کلا مرد خوبی است ولی امسال در سال "اصلاح الگوی مصرف"،

 متاسفانه مصرف مهندس یک مقدار بالا رفته! قبلا تفریحی می کشید.

مجری: خانم مهندس! عیدی برای مهندس چی می گیرید؟

خانم مهندس: "برچسب نیکوتین دار نیکو پلاست"!

مجری: شما چی مهندس؟

مهندس: من یک جلد قرآن برای ایشان می گیرم که در آن فتنه آزاد باشد.

مجری: شما که خودتان قرآن پژوه بودید، چرا برخی آیات قرآن را "واپس گرایانه" خواندید؟

خانم مهندس: به سئوال خوبی اشاره کردید؛ برخی آیات قرآن، مرتجعانه است؛ مثل آیه "الفتنه

 اشد من القتل". طبق این آیه، مهندس از چیزالمالک ریگی هم بدتر است که اگر من یک عمر 

با این مرتیکه زندگی کرده ام، اصلا مهندس همچین نیست. الان سوره های

 قرآن یا "مکی" است یا "مدنی". در حالی که چند تا

 سوره هم

 باید "کوفی" باشد!!

مجری: مردم، شوهر شما را منافق و یکی از پنج نفر سران فتنه می دانند؛ نظر شما در این

 باره چیست؟

مهندس: ببینم؛ به چه حقی داری با خانم من صحبت می کنی؟

مجری: پس با کی صحبت کنم؟

مهندس: هر چی سئوال داری از خود من بپرس.

مجری: ولی این برنامه، خانوادگی است. بخشی از پرسش ها را باید...

مهندس: من خودم یک فرد چیز یعنی یک فرد انقلابی هستم!

مجری: ببین! من مثل مجری مناظره نیستم ها. صداتو واسه من کلفت نکن. دیکتاتور مخملی!

مهندس: به من می گی مخملی؟

مجری: تقصیر من بود که به جای شیخ از همه جا بی خبر، تو و خانم ات را دعوت کردم.

 الان آقای شیخ و فاطی پشت خط هستن. سلام.

شیخ: به شما که عرض می کنم؛ به جای این دو تا قاطی این دو تا التقاطی، منو دعوت می کردی

 برنامه با فاطی!

مهندس: حالا به رهبر جنبش می گی قاطی، آره؟

خانم مهندس: این حرفا رو فاطی به شیخ یاد می ده!

فاطی: میام گیس و گیس کشی را می اندازما!

خانم مهندس: ایش! با اون شوهر بی سوادت!

فاطی: هر چی باشه از شوهر عملی تو که بهتره!

خانم مهندس: به شما که عرض می کنم؛ من کلا چقدر وقت دارم!!

فاطی: شوهر منو مسخره می کنی؟ چیزه؟ چیز بود؟ چیز دیگه! کم آوردی، سوت بزن!

خانم مهندس: برو با "آرای باطله" بیا فاطی!

فاطی: من فاطی اما شوهر تو قاطی، خودتم التقاطی!!

خانم مهندس: ببین! واسه "ننه جون" لاتی، واسه ما شکلاتی!

فاطی: یک یا حسین تا میر حسین بره پیش صدام حسین!

خانم مهندس: یک یا مهدی تا شیخ مهدی بره پیش...

حسین قدیانی: تقدیم به همه دشمنان عزیز در سایت "بالاترین" و  سایر سایت های 

شیطانی که در جهانی شدن وبلاگ "قطعه ۲۶" نقش احمقانه ای بازی کردند. خسته مباد 

حماقت تان!